محل تبلیغات شما
همونطور که میدونید، ما خون آشام ها از گرگینه ها بدمون میاد( و من ترجیح میدم که گرگینه وارد وبلاگم نشه). من وقتی که مدرسه میرفتم، یه همکلاسی گرگینه داشتیم( از روی بوش فهمیدم گرگینه هستش) که همیشه روی مخ من بود. متأسفانه، از راز من خبر داشت، برای همین، همیشه من رو یه جایی گیر می آورد و هی حلقه ی نورم ( حلقه ای که باهاش در مقابل نور آفتاب مقاوم میمونیم) رو در می آورد و گم و گورش میکرد. خلاصه، یک بار اینقدر از دستش عصبانی شدم که یه گاز درست و حسابی ازش گرفتم و

اطلاعات خون آشامی

اولین خون آدم, اولین جادو و اولین ماه کامل

داستان گرگینه ی اعصاب خورد کن

گرگینه ,یه ,روی ,حلقه ,ی ,رو ,می آورد ,آورد و ,نور آفتاب ,مقابل نور ,در مقابل

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرواز آخر ذهن خسته